شهید مهدی زین الدین –
شب دهم عملیات بود توی چادر نشسته بودیم شمع هم روشن بود صدای موتور آمد که پشت چادر ایستاد چند لحظه بعد کسی وارد چادر شد تاریک بود صورتش را ندیدیم اومد داخل وگفت توی چادر یه لقمه نون وپنیر پیدا میشه ؟ از صداش مشخص بود که خیلی خسته است بچه ها گفتن نه نداریم اونم رفت حرفی هم نزد . چند دقیقه بعد بچه ها بیسیم زدن حاج مهدی نیومده اونجا ؟ نه . یعنی هیچکس با موتور نیومد اونجا ؟ فهمیدیم اون گرسنه ای که با موتور آمده بود آقا مهدی بود
(نقل از مؤسسه روایت سیره شهدا)