ولادت با سعادت آن بانوى نمونه و مجلّله . بنابر مشهور، روز جمعه ، بیستم ماه جمادى الثّانى سال پنجم بعثت ، سه سال پس از جریان معراج در شهر مکّه معظّمه واقع شد؛ و جهان ظلمانى را به نور مقدّس خود روشن نمود.
و چون آن حضرت به دنیا آمد تنى چند از زنان بهشتى با ظرف هائى از آب کوثر در کنار بستر خدیجه حضور یافته و نوزاد را غسل دادند.
پس از آن ، نوزاد لب به سخن گشود و اظهار داشت :
((اءشهد اءن لا إ له إ لاّ اللّه ، و اءنّ اءبى رسول اللّه سیّد الا نبیاء، و اءنّ بَعْلى سیّد الا وصیاء، و وُلدى سادة الا سباط)).
و سپس نام یکایک آن زنان بهشتى را به زبان آورد؛ و بر هر یک سلام نمود.
نام : فاطمه ، زهراء(4)، صلوات اللّه و سلامه علیها.
کنیه : اُمّ اءبیها، اُمّ الا ئمّة ، اُمّ الحسنین و ... .
لقب : سیّدة نساء العالمین ، بضعة الرّسول ، بتول ، صدّیقة ، راضیة ، مرضیّة ، مبارکة ، طاهرة ، مطهّرة ، عذراء، زکیّة ، محدّثة ، صفیّة ، سیّدة ، عابدة ، مظلومة ، حکیمة ، حلیمة ، تقیّة ، حبیبة ، کاظمة ، رؤ وفة و... .
و هر یک از لقب ها، اشاره به بعضى از کمالات و صفات حسنه مخصوص آن بانوى مکرّمه خواهد بود.
پدر : حضرت محمّد، پیامبر عظیم القدر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله مى باشد.
مادر : خدیجه دختر خویلد، اوّلین زنى که به وحدانیّت خداوند و نیز رسالت پیامبر اکرم صلّلى اللّه علیه و آله ایمان آورد و همراه آن حضرت نماز جماعت خواند؛ و تمام ثروت خود را که یکى از ثروتمندان مهمّ بوده است براى ترویج دین اسلام در اختیار همسرش ، حضرت رسول قرار داد.
خادمه آن حضرت : فضّه نام داشت که خود داراى فضائل و مناقبى است ، از آن جمله این که حافظ تمام قرآن بود.
نقش انگشتر حضرت : ((اءمِنَ الْمُتوسِّلُونَ)) بوده است .
حضرت زهراء سلام اللّه علیها کوچکترین فرزند خانواده و تنها یادگار حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله بود.
آن بانوى بزرگوار، بسیار مورد تکریم و احترام خاصّ پدرش رسول گرامى اسلام قرار مى گرفت و حتّى بارها هنگام ورود جلوى پایش بلند مى شد و پیشانى او را مى بوسید و مى فرمود:
فاطمه از من است و من از اویم ، پدرش فدایش باد، هر که فاطمه را خوشنود نماید مرا خوشنود کرده ، و هر که او را ناراحت نماید مرا ناراحت کرده است و ... .
نظر بدهید |
روزى مفضّل بن عمر به محضر امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و از آن حضرت پیرامون چگونگى ولادت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها سؤ ال کرد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حضرت خدیجه با پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله ازدواج کرد، زنان مکّه با او به مخالفت برخاستند و خدیجه از این امر بسیار نگران و اضطراب داشت ، تا آن که بعد از مدّتى ، نطفه حضرت زهراء سلام اللّه علیها منعقد گردید.
و پس از گذشت اندک زمانى ، جنین مونس مادر خود شد و از درون شکم با وى سخن مى گفت و خدیجه این راز را پنهان مى داشت تا آن که روزى حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله وارد منزل گردید و متوجّه شد که خدیجه با کسى سخن مى گوید، فرمود: با چه کسى سخن مى گفتى ؟
خدیجه پاسخ داد: با جنین و بچّه اى که در شکم دارم ، سخن مى گفتم ؛ چه این که او انیس و مونس من مى باشد.
حضرت رسول فرمود: اى خدیجه ! جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که این نوزاد، دختر است و خداوند متعال از نسل او امامان و پیشوایان دین را برگزیده است ، تا در روى زمین خلیفه و براى جهانیان حجّت باشند.
پس زمان به سرعت گذشت و لحظات حسّاس ورود نور از جهان ظلمانى رحم فرا رسید،
آن گاه خدیجه براى زنان قریش پیام فرستاد تا او را در مورد زایمانش کمک نمایند؛ لیکن آنان با طرح سخنانى تلخ و شماتت آمیز، از انجام کار اجتناب کردند.
و خدیجه سخت دل تنگ شد و در غم و اندوه فرو رفته بود، که ناگاه چهار زن گندمگون و رشید وارد منزل وى شدند وگفتند:
اى خدیجه ! ما از جانب پروردگار، به یارى تو آمده ایم ، من ساره همسر ابراهیم و مادر اسماعیل هستم و این آسیه دختر مزاحم هم نشین تو در بهشت خواهد بود، و آن دیگرى مریم دختر عمران و مادر عیسى است و آن یکى هم ، کلثوم خواهر موسى مى باشد.
و سپس آن چهار زن بهشتى در اطراف بستر خدیجه نشستند و او را کمک و یارى نمودند تا این که ناگهان نور وجود حضرت فاطمه سلام اللّه علیها در حالى که پاک و پاکیزه بود دیده به جهان گشود؛ و از تشعشع نور جمالش ، تمام خانه هاى مکّه را روشنائى بخشید.
پس از آن ، ده فرشته با در دست داشتن ظرف هاى بهشتى و آب کوثر وارد شدند و نوزاد عزیز را غسل دادند و او را با دو پارچه سفید و خوشبو پوشاندند.
در همین لحظه ، نوزاد لب به سخن گشود و شهادت به یگانگى خداوند و رسالت پدرش ، حضرت محمّد و امامت شوهرش ، حضرت علىّ و یازده فرزندش صلوات اللّه علیهم داد؛ و نام مبارک فرد فرد آن بزرگوان را بر زبان جارى نمود.
و سپس بر یکایک حاضران سلام کرد، پس از آن همچنین میهمانان تبریک و شاد باش گفتند، و آن گاه از منزل خارج شدند.(8)
زینت منزل یا رضایت خداوند
در روایات بسیارى وارد شده است :
هرگاه رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله از مسافرت مراجعت مى نمود، ابتداء به حضور دختر گرامیش فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد مى شد و دقایقى را در کنار وى مى نشست ، تا آن که جریان غزوه تبوک پیش آمد و حضرت رسول به همراه امیرالمؤ منین علىّ صلوات اللّه علیهما به قصد جنگ تبوک حرکت کردند و رفتند.
و حضرت زهراء سلام اللّه علیها خود و فرزندانش را با گوشواره وگردنبند نقره زینت کرد، همچنین روسرى خود را با زعفران رنگ نمود و پرده اى هم براى اتاق تهیّه و آویزان کرد.
و این حرکت بدان جهت بود که وقتى پدرش رسول خدا و شوهرش امیرمؤ منان از مسافرت و میدان نبرد جنگ بازگشتند خوشحال شوند.
و هنگامى که حضرت رسول از مسافرت بازگشت طبق معمول به منزل حضرت زهراء وارد شد؛ و چون آن صحنه را مشاهده نمود با ناراحتى از منزل خارج گشت و به مسجد رفت .
حضرت فاطمه سلام اللّه علیها متوجّه علّت ناراحتى پدرش شد، به همین جهت سریع تمام آنچه را که براى زینت خود و بچّه ها و براى زینت اتاق تهیّه کرده بود، در آورد و همه آن ها را براى پدرش فرستاد و پیام داد تا آن ها را، به هر کارى که صلاح مى داند در راه خداوند متعال مصرف نماید.
موقعى که آن اسباب و وسایل را خدمت رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله آوردند، حضرت سه مرتبه فرمود: ((فداها اءبوها)) یعنى ؛ پدرش فدایش گردد.
و سپس افزود: دنیا از براى محمّد و اهل بیتش (صلوات اللّه علیهم و نیز براى شیعیانشان -) نخواهد بود.
و چنانچه دنیا به اندازه بال پشه اى ارزش مى داشت ، ذرّه اى از آن را کافران بهره مند نمى شدند.(9)
مهریّه و جهیزیّه بهترین عروس
در این که مهریّه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها و نیز جهیزیّه اش چه مقدار و چه وسایلى بوده ، بین نویسندگان اختلاف نظر است که در این نوشتار اشاره اى به مشهور گفتار تاریخ نویسان مى شود:
مهریّه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها: دوازده و نیم وَقیه مى باشد که هر وَقیه معادل چهل درهم مى باشد، بنابر این مهریّه آن حضرت پانصد درهم بوده است .
و بعضى گفته اند: چهارصد مثقال بوده ، که هر هفت مثقال ، معادل ده درهم مى باشد.
و عدّه اى هم گفته اند: چهارصد و هشتاد درهم بوده است .
صورت جهیزیّه : طبق روایتى چنین آمده است ، که حضرت علىّ علیه السلام شتر خود را به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن را به عنوان مهریّه تحویل رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله داد، و حضرت رسول آن ها را در اختیار عمّار یاسر و بعضى دیگر از اصحاب خود قرار داد تا براى دخترش بهترین عروس دنیا جهیزیّه خریدارى نمایند.
صورت جهیزیّه به این شرح مى باشد:
1 پیراهن عروس ، به قیمت هفت درهم .
2 عبا چادر قُطوانى کوفه اى .
3 پوشیه ، براى پوشش صورت از دید نامحرمان .
4 رو انداز سیاه رنگ .
5 تخت خواب ، جهت ایمنى از حیوانات گزنده .
6 دو عدد گلیم کتانى مصرى .
7 چهار عدد بالش و متکّا، که درون آن ها از گیاهان خشک و خوشبو پر شده بود.
8 یک عدد پرده نازک از جنس پشم .
9 یک قطعه حصیر، از اطراف بَحرین قَطَر .
10 دستاس ، جهت آرد کردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.
11 قدح و طشت مِسّى ، براى خمیر کردن آرد و شستن لباس .
12 ظرف آب مشگ ، که از پوست بزغاله بود.
13 قدحى چوبى براى شیر و دوغ .
14 مشگ کهنه ، جهت سرد شدن آب .
15 آفتابه و لگن .
16 بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .
17 کترى سفالى ، شبیه آفتابه .
18 فرش از پوست حیوان ، جهت نشستن .
19 مشگ آب ، براى کارهاى متفرقه .(10)
در احادیث متعدّدى وارد شده و نیز مورّخین ثبت کرده اند:
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها برگزار شد و خواستند که آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل علیهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشایعت آن عروس شرکت کردند.
پس مرکب حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را که به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
و لِجام آن را جبرئیل علیه السلام در دست گرفت و اسرافیل کنار مرکب مواظب عروس بود و میکائیل نیز مِشگ و عنبر دود مى کرد.
هنگام حرکت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت یعنى خانه شوهر جبرئیل تکبیر مى گفت و دیگر همراهان و مشایعت کنندگان نیز مى گفتند: ((اللّه اکبر)).
و از همان زمان بود که شعار تکبیر و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گردید.
در برخى از روایات گفته شده که در شب عروسى ، یک ظرف شیر توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود که آن را بیاشامند.
و در بعضى دیگر از روایات چنین آمده است که صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شیر آورد و فرمود: بیاشامید.
صبح عروسى ، پدر عروس جهت دیدار داماد و عروس به منزل ایشان تشریف آورد و ضمن تبریک و تهنیت و بیان تذکّراتى به هر دو نفر، فرمود:
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، که سرور تمام صالحان و نیکان دنیا و آخرت مى باشد.
و سپس خطاب به داماد کرد و فرمود: این دخترم بسیار عزیز است ، پس هر که او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر که به او توهین نماید، مرا توهین کرده است .
و نیز فرمود: خداوند، زمین را مهریّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر که روى زمین راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.(11)
هجرت به سوى مدینه
امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله در سنین چهل و پنج سالگى بود که فاطمه زهراء سلام اللّه علیها در بیستم ماه جمادى الثّانى ، در شهر مکّه چشم به جهان گشود، و مدّت هشت سال در این شهر مقدّس اقامت کرد.
و در آن هنگام که حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله از مکّه معظّمه به مدینه منوّره مهاجرت نمود، حضرت زهراء سلام اللّه علیها به همراه همسرش ، امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام و تعدادى از زنان مهاجر که عایشه نیز همراه آن ها بود، به سوى مدینه منوّره رهسپار شده و مهاجرت نمودند.
و هنگامى که حضرت زهراء وارد شهر مدینه گردید، پدرش رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله او را به منزل مادر اءبو ایّوب انصارى بُرد و مدّتى را در آنجا سکونت گُزید.
و پس از گذشت مدّتى که حضرت رسول صلوات اللّه علیه و سلامه با امّ سلمه ازدواج کرد، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها را نزد همسرش امّ سلمه انتقال داد.
امّ سلمه گوید: چون رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها را نزد من آورد، امور زندگى او را به من واگذار نمود.
و او بسیار با ادب و در حدّ اءعلاى کمالات بود و نسبت به مسائل زندگى بیش از من آشنا و اهل معرفت بود.(12)
عایشه و گریه حضرت زهراء علیها السلام
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
روزى عایشه به طرف فاطمه زهراء سلام اللّه علیها آمد و به آن حضرت عتاب کرد و بر سرش فریاد کشید: اى دختر خدیجه ! براى چه این قدر به خود مى بالى و فخر مى کنى ؟
مگر مادرت چه فضیلتى بر ما دارد؟
او هم زنى مانند ما خواهد بود.
چون حضرت فاطمه سلام اللّه علیها صداى عایشه و آن زخم زبان ها را شنید، گریان شد و به نزد پدرش ، رسول خدا صلوات اللّه علیه حرکت کرد.
در این هنگام ، حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله علّت گریه دخترش را جویا شد.
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت : پدرجان ، رسول خدا! عایشه نام مادرم را به زشتى یاد کرد و من از این موضوع اندوهناک و گریان شدم .
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله با شنیدن این سخن ، غضبناک شد و به عایشه خطاب کرد و فرمود: اى حُمیراء! آرام و ساکت باش ، چرا که خداوند متعال ، زن پر محبّت و صاحب فرزند را میمون و مبارک گردانیده است .
و خدیجه نیز از همان جمله زنانى مى باشد، که رحمت و فیض خداوند متعال ، شامل حالش گشته و تاکنون براى من چند فرزند آورده است .
و اى عایشه ! تو از جمله کسانى هستى که خداوند تو را عقیم و ناتوان از زایمان قرار داده است .(13)
دلسوزى دختر براى پدر
حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا به نقل از پدران بزرگوارش علیهم السلام حکایت فرماید:
روزى امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام فرمود: زمانى که در کنار پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله ، به همراه دیگر اصحاب مشغول کَندن خندق بودیم ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر ما وارد شد و قطعه نانى را که همراهش بود، تقدیم پدرش پیامبر خدا کرد.
پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله خطاب به دخترش کرد و فرمود: این نان را از کجا آورده اى ؟
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت : مقدارى نان پخته ام ، یک قرص نان را سهم حسن و حسین کنار گذاشتم و این مقدار را هم براى شما آورده ام .
رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: اى فاطمه ! این اوّلین طعامى است که پس از سه روز داخل شکم پدرت مى شود
امام حسن عسکرى علیه السلام حکایت فرمود:
روزى دو نفر زن همسایه ، که یکى از آن دو نفر از دوستان وشیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دیگرى از مخالفین و از دشمنان ایشان بود، بر سر مسئله اى از مسائل دین با یکدیگر اختلاف ونزاع پیدا کردند؛ و چون به توافق نرسیدند، جهت رفع اختلاف وروشن شدن حقیقت نزد فاطمه زهراء سلام اللّه علیها شرف حضور یافتند.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها پس از توجّه به سخنان دو طرف و شنیدن استدلال هر دو نفر، حقّ را با زن شیعه دانست و استدلال و محاجّه او را تشریح نمود،
و او چون بر رقیب مخالف خود تسلّط یافت ، شادمان و خوشحال گردید.
و امّا زن مخالف چون دلیلى بر حقّانیت خود نداشت تسلیم شد و ساکت ماند.
پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها خطاب به زن شیعه کرد و فرمود: همانا ملائکه به جهت پیروزى و شادمانى تو، شادمان گردیدند و شیطان بسیار غمگین و محزون گشت .
امام حسن عسکرى علیه السلام در ادامه فرمایش خود افزود: در این هنگام ، خداوند متعال به ملائکه خطاب نمود و فرمود:
اى ملائکه ! اکنون چون فاطمه زهراء، گشایشى براى این زن باایمان به وجود آورد و او را شادمان و مسرور نمود؛ پس درجات او را در بهشت چندین برابر افزایش دهید.
و به برکت این روز، هرکس که براى بنده ضعیفى از بندگان من گشایشى ایجاد کند، ترفیع درجات عالیه ، در بهشت برایش ثبت و محسوب کنید.(15)
قرائت قرآن و گردش سنگ آسیاب
حضرت جواد الا ئمّه ، امام محمّد تقى صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:
روزى پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى علیه پیامى براى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها فرستاد.
سلمان گوید: همین که جلوى درب منزل آن مخدّره رسیدم ، ایستادم و سلام کردم ؛ سپس متوجّه شدم که حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آیات قرآن را بر لب زمزمه مى نماید.
و دیدم که سنگ آسیاب بدون آن که دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و کسى را نزد حضرتش نیافتم .
برگشتم نزد رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله و عرضه داشتم : یا رسول اللّه ! جریان مهمّ و عظیمى را مشاهده کردم !!
حضرت فرمود: آنچه را دیدى بیان کن ؟
گفتم : همین که جلوى درب منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه علیها رسیدم و سلام کردم ، متوجّه شدم که وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسیاب مى چرخید و کسى را هم نزد او نیافتم .
پس حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است ، او تمام وجودش ایمان و یقین مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.
لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وى را کمک نماید.
و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانیده است .
و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود.(16)
سه همسر میهمان و خرماى بى هسته
عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حکایت نماید:
پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسیر راه ، امیرالمؤ منین علىّ بن اءبى طالب علیه السلام مرا دید وفرمود:
اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى کردى .
عرض کردم : یا امیرالمؤ منین ! کسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد کرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله مانع شد که بتوانم به ملاقات و زیارت شما موفّق شوم .
امام علیه السلام فرمود: اى سلمان ! همین امروز بیا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه علیها؛ چون او علاقه دارد تو را ببیند و مى خواهد که تحفه و هدیّه اى را از بهشت تقدیم تو نماید.
گفتم : آیا بعد از وفات رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است ؟!
حضرت فرمود: بلى ، دیروز فراهم شده است .
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشریّت گشتم ، هنگامى که وارد منزل ایشان شدم حضرت را مشاهده کردم که در گوشه اى نشسته و چادر کوتاهى بر سر خود افکنده است .
وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !
گفتم : اى حبیبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصیّتى مثل شما جفا کند؟!
حضرت زهراء سلام اللّه علیها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشین و در آنچه برایت مى گویم دقّت کن و بیندیش .
روز گذشته در حالى که درب منزل بسته بود، من در همین جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .
ناگهان متوجّه شدم که درب منزل باز شد و سه حوریّه بهشتى که تاکنون فردى به زیبائى شکل آن ها ندیده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگیز عجیبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آیا شما از اهالى شهر مکّه یا مدینه هستید؟
گفتند: ما اهل مکّه و مدینه و بلکه از اهل زمین نیستیم ، ما حورالعین مى باشیم و از دارالسّلام بهشت به عنوان دیدار با تو به اینجا آمده ایم .
پس من به یکى از ایشان که فکر مى کردم از آن دو نفر دیگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چیست ؟
در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسیدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود کندى آفریده است .
سپس به دوّمى گفتم : نام تو چیست ؟
گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال کردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفریده شده ام .
و هنگامى که نام نفر سوّم را جویا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسیدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهیّا گشته ام .
و پس از آن مقدارى خرماى رطب که بسیار خوش رنگ و لذیذ و خوش بو بود به من هدیه دادند.
سپس حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: اى سلمان ! این خرما را بگیر و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برایم بیاور.
سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ایشان خارج شدم و چون به هرکس مرور کردم ، اظهار داشت : آیا با خود مِشک عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نیافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم و عرض کردم : رطب بدون هسته بود!
فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، کشت نموده است با کلام و دعائى که پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .
اظهار داشتم : اى سرورم ! آیا آن را به من تعلیم مى نمائى ؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، این دعا را بخوان :
نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى کِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْکُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ.))
سلمان فارسى گوید: من این دعا را به بیش از هزار نفر از اءهالى مدینه و مکّه که مبتلى به تب شدید بودند تعلیم نمودم (17) و به برکت این دعا و لطف خداوند، جملگى شفا یافتند.(18)
امام محمّد باقر علیه السلام حکایت فرموده است :
روزى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى کرد و فرمود: دخترم ، فاطمه ! بلند شو و آن ظرف غذا را بیاور.
همین که آن ظرف غذا را آورد، دیدند که داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.
سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین صلوات اللّه علیهم از آن طعام میل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سیزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند ولیکن از آن غذا کاسته نمى شد.
تا آن که روزى اُمّ ایمن ، امام حسین علیه السلام را دید، که مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ایشان گفت : این نوع غذا را از کجا آورده اى ؟
حضرت فرمود: مدّت چند روزى است که غذاى ما در منزل ، از همین خوراک مى باشد.
اُمّ ایمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شد و گفت : اى فاطمه ! اگر امّ ایمن چیزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شریک مى باشید؛ ولى اگر یک روز شما چیزى یافتید، امّ ایمن از آن محروم خواهد بود؟!
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را که هنوز تازه بود براى امّ ایمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پایان رسید.
وقتى حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله تشریف آورد و متوجّه شد که غذا تمام شده است ، فرمود:
چنانچه از آن غذا به دیگرى نمى دادى پایان ناپذیر بود و تمامى ما اهل بیت تا آخر از آن مى خوردیم و باز هم باقى مى ماند.
سپس امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: اکنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن که به دست امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه علیهم اءجمعین خواهد رسید.(19)
پایه تخت و انگشتر بهشتى
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله تقاضاى یک انگشتر نمود؟
پیامبر اسلام به دخترش فرمود: آیا مى خواهى تو را به چیزى که از انگشتر بهتر است ، راهنمائى کنم ؟
هر موقع که نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما که برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه علیها حاجت خود را از خداوند متعال طلب کرد، ندائى شنید:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اکنون زیر سجّاده جانماز مى باشد.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از یاقوت زیر آن بود؛ برداشت و بسیار خوشحال گشت و خوابید.
در خواب دید که وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زیبا، حضرت را جلب توجّه کرد؛ لذا سؤ ال نمود که این قصرها براى کیست ؟
پاسخ شنید: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه علیه و آله مى باشد، حضرت داخل یکى از آن قصرها شد که بسیار مجهّز و زیبا بود، در این ، بین چشمش به تختى افتاد که سه پایه داشت ، سؤ ال نمود: چرا این تخت سه پایه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس یکى از پایه هاى این تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جریان خوابش را بیان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنیا براى شما و پیروان شما آفریده نشده است ؛ بلکه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
و سپس افزود: این دنیا ارزشى ندارد، بى وفا و از بین رفتنى است و غرورآور و فریبنده خواهد بود.
هنگامى که حضرت زهراء سلام اللّه علیها به منزل خویش آمد، آن انگشتر را زیر جانمازش نهاد و از آن منصرف گردید.
و چون شب فرا رسید خوابید، در خواب دید که وارد بهشت شده است و همین که عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، دید که بر چهار پایه استوار گشته است ، وقتى علّت را جویا شد.
گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانید و تخت به همان حالت اوّلیّه خود چهار پایه بازگشت .(20)
سه نوع دستور غذا خوردن
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها هنگام میل نمودن غذا بهترین روش هاى اخلاقى ، بهداشتى ، اجتماعى و... را مراعات مى نمود.
و براى راهنمائى علاقه مندان دستورالعملى را بیان فرموده است ، که به شرح ذیل مى باشد:
حضرت فرمود: افراد بر سر سفره هنگام خوردن غذا باید دوازده دستورالعمل مهمّ را بدانند و رعایت کنند، که بر سه دسته تقسیم مى شود و هر قسمت داراى چهار دستور العمل خواهد بود.
قسمت اوّل آن واجب و ضرورى است و قسمت دوّم مستحبّ مى باشد؛ و رعایت آخرین قسمت نشانه اءدب و شخصیّت انسان خواهد بود.
و امّا آن چهار دستور العملى که ضرورى است :
1 شناخت این که این نعمت ها چگونه و از طرف چه کسى براى ما فراهم گشته است .
2 راضى و خوشنود بودن به آنچه که از طرف خداوند، براى ما فراهم و مقدّر شده است .
3 نام خداوند مهربان را بر زبان جارى کردن هنگام خوردن ((بسم اللّه الرّحمن الرّحیم )) گفتن .
4 در آغاز و پایان آن شکر و سپاس خداوند متعال ولىّ نعمت را به جا آوردن .
و امّا قسمت دوّم ، یعنى مستحبّات غذا خوردن :
1 شستن دست و دهان پیش از غذا.
2 نشستن بر جانب چپ بدن هنگام خوردن غذا.
3 در حال نشسته تناول کردن .
4 با سه انگشت لقمه را برداشتن و خوردن .
و امّا آخرین قسمت :
1 سعى شود از آنچه جلوى شخص قرار گرفته است میل نماید ودست جلوى دیگران دراز نکند.
2 لقمه را کوچک و مناسب بردارد.
3 غذا را خوب بجود و در بلعیدن آن عجله و شتاب ننماید.
4 هنگام خوردن غذا، به صورت و دست و دهان دیگران نگاه نیندازد
امام باقر علیه السلام حکایت فرماید:
چون حضرت علىّ و فاطمه صلوات اللّه علیهما ازدواج کردند، کارها را بین خود تقسیم نمودند، کارهاى مربوط به داخل منزل را حضرت فاطمه سلام اللّه علیها عهده دار آن گردید؛ و آنچه را که مربوط به بیرون منزل بود امام علىّ علیه السلام پذیرفت .
چند روزى بدین منوال گذشت ، روزى امام علىّ علیه السلام وارد منزل گردید و اظهار داشت : اى فاطمه ! در منزل چه داریم ؟
حضرت زهراء سلام اللّه علیها پاسخ داد: قسم به حقیقت تو! سه روز است که هیچ نداریم .
امام علىّ علیه السلام فرمود: چرا قبلاً نگفته اى ؟
جواب داد: چون پدرم ، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مرا نهى فرمود از این که چیزى را از شوهرم درخواست کنم که قادر بر انجام آن نباشد.
پس امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از منزل خارج شد و مبلغ یک دینار از شخصى قرض نمود و به سوى منزل مراجعت کرد تا آنچه را که حضرت زهراء سلام اللّه علیها مى خواهد خریدارى نماید.
در بین راه ، عمّار یاسر را دید که غمگین و افسرده است ، فرمود: براى چه از منزل بیرون آمده اى ؟
و چرا افسرده اى ؟
عمّار گفت : یا امیرالمؤ منین ! گرسنگى و تهیدستى ما را غمگین نموده است و به همین دلیل از منزل بیرون آمده ام .
در این لحظه ، یکى از اصحاب که این داستان را از امام محمّد باقر علیه السلام مى شنید، گفت : مولاى من ! آیا در چنین وضعیّتى رسول اللّه زنده بود؟
حضرت فرمود: بلى رسول خدا زنده بود.
سپس امام باقر علیه السلام افزود: امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام به عمّار خطاب کرد و فرمود: من نیز به همین جهت از منزل بیرون آمده ام و یک دینار قرض کرده ام تا رفع مشکل خویش نمایم ؛ ولى آن دینار را به تو مى دهم ، و سپس حضرت آن یک دینار را به عمّار یاسر داد و خود دست خالى روانه منزل گردید.
چون وارد منزل گشت ، دید رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله نشسته است و فاطمه سلام اللّه علیها مشغول نماز مى باشد و طبقى سرپوشیده جلوى آن دو بزرگوار قرار دارد.
همین که حضرت زهراء سلام اللّه علیها نمازش را به اتمام رسانید، به طرف طبق رفت و سرپوش را برداشت ، مقدارى نان و گوشت در طبق موجود بود.
امام علىّ علیه السلام از همسرش سؤ ال نمود: این طبق غذا را چه کسى آورده است ؟
پاسخ داد: از طرف خداوند متعال ؛ چون او هر که را بخواهد از نعمت هایش روزى مى رساند.
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله خطاب به آن دو همسر کرد و فرمود: مى خواهید مثال شماها را بگویم ؟
گفتند: بلى .
حضرت رسول فرمود: تو اى علىّ! مانند حضرت زکریّا علیه السلام هستى ، که چون بر مریم سلام اللّه علیها وارد شد او را در محراب ، مشغول عبادت یافت که کنارش طبقى از غذا قرار داشت .
و این همان طبق غذائى است که قائم آل محمّد علیهم السلام وعجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف نیز از آن تناول خواهد نمود.(22)
بهترین روش سعادت بخش براى زن
محدّثین و مورّخین از امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام حکایت کرده اند:
روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و یاران نشسته بودیم ، که حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله سؤ ال فرمود: بهترین چیز براى زن چیست ؟
و هیچ یک از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند.
هنگامى که من به منزل ، نزد فاطمه سلام اللّه علیها آمدم ، موضوع را براى آن مخدّره ، مطرح کردم که امروز پیامبر خدا چنین سؤ الى را بیان نموده است ؟
حضرت فاطمه سلام اللّه علیها اظهار داشت : آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟
گفتم : خیر، کسى جوابى نداد.
پس از آن مخدّره اظهار نمود: بهترین چیزى که براى زن سعادت بخش و مفید مى باشد، آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى نیز او را نبیند.
امام علىّ علیه السلام افزود: چون شب فرا رسید، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مشارکت نموده و من گفتم :
یا رسول اللّه ! از ما سؤ ال کردى : چه چیزى براى زن بهتر است ؟
اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که : بهترین چیز براى زن آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى هم او را نبیند.
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: چه کسى این پاسخ را گفته است ؟
گفتم : فاطمه زهراء سلام اللّه علیها.
حضرت فرمود: بلى ، دخترم راست گفته است ، همانا که او پاره تن من مى باشد
مرحوم قطب الدّین راوندى در کتاب خود آورده است
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم ، آسیابى را جلوى آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسین علیه السلام را دیدم که از شدّت گرسنگى ناله مى کرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى ، با این که فضّه پیش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: کارهاى منزل یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائید که من کمک نمایم ، یا آسیاب را بچرخانم ، یا این که حسین علیه السلام را آرام کنم و دلداریش دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسین آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهیّه گردد.
بنابراین من مشغول چرخانیدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد کردم ، صداى اذان را بگوشم رسید؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله بجاآوردم .
و بعد از نماز، جریان حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را براى امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام تعریف کردم .
امام علىّ علیه السلام گریان شد و از مسجد بیرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى که تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله جریان را از علىّ علیه السلام جویا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم ، وى را دیدم بر قفا خوابیده و حسین نیز روى سینه اش در خواب بود و سنگ آسیاب بدون آن که در دست کسى باشد، مى چرخید!!
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند ملائکه اى را آفریده است تا در خدمت محمّد و اهل بیت او علیهم السلام باشند.(24)
همچنین أ نَس بن مالک به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله حکایت کند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه علیها افتاد، دیدم که آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانیدن سنگ آسیاب براى تهیّه آرد مى باشد، در حالى که حسین علیه السلام در کنارش گریان بود.
عرض کردم : اى فاطمه ! کدام برایت بهتر است : یا من دستاس را به چرخانم یا حسین را نگهدارى نمایم تا آرام و ساکت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: اى بلال ! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام کنم ؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى که حضرت مى خواست ، برایش تهیّه نمودم .
سپس حضور مبارک رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله رسیدم ، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى ؟
عرض کردم : یا رسول اللّه ! به منزل فاطمه سلام اللّه علیها عبور کردم ، او را دیدم که مشغول تهیّه آرد مى باشد، من او را کمک کردم .
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى کردى و او را ترحّم و کمک نمودى ، از خداوند مى خواهم که تو را کمک نماید
شوهر خواهرش میگفت تازه وارد دانشکده ی نیروی هوایی شده بود که یه روز با من تماس گرفت وگفت فلانی بیا تهران کار واجبی دارم نگرانش شدم مرخصی گرفتم ورفتم تهران به دانشکده که رسیدم رفتم آسایشگاه پیش عباس . بعد ازاحوالپرسی گفت شما مسئول آسایشگاه مارو می شناسی بی زحمت برو راضیش کن تا منو از طبقه ی دوم بیاره طبقه ی اول . گفتم قضیه چیه عباس ؟ تو که یکسال بیشتر اینجا نیستی گفت می دونی چیه ؟ راستش آسایشگامون به آسایشگاه خانوما دید داره نمیخوام به گناه بیفتم . وقتی قضیه رو به مسئول آسایشگاه گفتم خندش گرفت وگفت طبقه دوم کلی طرفدار داره باشه بخاطر شما میارمش پایین .
(نقل از مؤسسه روایت سیره شهدا)