دنبال مردی مثل مصطفی می گشتم !
به من گفتند : « تو دیوانه شده ای ! این مرد ، بیست سال از تو بزرگ تر است ، ایرانی است ، همه اش توی جنگ است ، پول ندارد ، هم رنگ ما نیست ، حتی شناسنامه ندارد! »
این ها حرف های اطرافیان خانم « غاده جابر بود تا او را از ازدواج با دکتر چمران منصرف نمایند ،
اما او می گفت: « .... و بیشتر از همه ، همین مرا به مصطفی جذب کرد ؛ عشق او به ولایت . من همیشه می نوشتم که هنوز دریای صور ، هر ذره از خاک جبل عامل ، صدای ابوذر را به من می رساند.
این صدا در وجودم بود . حس می کردم باید بروم ، باید برسم آن جا ، ولی کسی نبود دستم را بگیرد . مصطفی این« دست » بود .
وقتی او آمد ، انگار سلمان آمد . او می توانست دست مرا بگیرد و از این ظلمات ، از روزمرگی بکشد بیرون .
قانع نمی شدم که مثل میلیونها مردم ازدواج کنم ، زندگی کنم و...
دنبال مردی مثل مصطفی می گشتم ، یک روح بزرگ ، آزاد از دنیا و متعلقاتش .