گفتم: «عباس، چطوری می توانم دوریت را تحمل کنم؟ تو چطور می توانی؟!»
هنوز اشک های درشت اش روی گونه هایش خودنمایی می کرد که گفت: «تو عشق دوم منی، من می خواهمت بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت که برایم مثل بت شوی.»
گفت: «کسی که عشق خدایی خودش را پیدا کرده باشد، باید از همه ی این ها دل بکند.»